سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!

و چند روز گذشته بعد از ديدن سيزده دليل خودكشى هانا بيكر به اين فكر كردم گاهى اوقات چه رفتارهايى ميكنيم كه به نظر كوچيك و حتى عادين ولى در واقعيت دنياى يه نفر اينطورى نيست و اون رفتار ميتونه يكى از دلا سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...

گاهى وقتها قلب آدم ممكنه نااميد بشه از صاحبش و با خودش بگه چرا بايد بتپه اصلا، اون هم براى زنده نگه داشتن چنين آدمى؟!!وقتى قلب توسط عقل شكست ميخوره و اسير منطق دودوتا چهارتايى ميشه و فكر ميكنه همه دني سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...

از نمونه شاديهاى كوچيك امروز ميتونم به دو مورد اشاره كنم
يكى ذوق از تعريف استاد ح وقتى گفت شما خيلى خوب و خوانا ميخونيد و ايضا تعريف كتابخوانمون!!
و مورد بعد پى بردن به اينكه نيكى هيچوقت گم نميشه، يه جايى، يه روزى، يه جورى پسش ميگيرى و خوبى چندماه پيشم امروز با يه تخفيف تپل برگردونده شد...

سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...

گاهى وقتها كارهايى ميكنيم و بعد وقتى درست وسط ماجرا,ييم و هنوز به تهش نرسيديم از خودمون ميپرسيم اين چه كارى بود كردم؟الان وضعيتم دقيقا همينطوريه! درست وسط ماجرا, وقتى منتظرم تا خانوم خياط معلوم نيست كِى سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...

گاهی اوقات فکر میکردم آدم چطور میتونه از چیزی که دوستش دار دست بکشه و بذاره کنار؟ چطور میتونه دل بکنه؟امروز طی یک حرکت انتحاری دست به چنین کاری زدم و با حرفهای آقای ز وقتی گفت "بودن خیلیا که ثل تو موه سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...

امروز كه به نوشتن و تايمش فكر كردم يه تيتر جالب اومد تو سرم و ميشه تيتر نوشته هاى اين روزام مثل وقتى كه قرار بود آخر زمان بشه و نوشته هاى من و پگيلى از ١/١ تاريخ ميخورد...
بعد به خونه و خراب كردنش و دوباره ساختنش فكر كردم و اينكه بايد بناى قادرى بشم كه بتونم خونه جديدم رو خوب و بهتر از قبل بسازم!!
****
هرکس به رهی می رود اندر طلبت 
گر ره به تو بودی نبدی اینهمه راه
سعدىِ جان

سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...

و تو سومين, روز تلاش يه مكالمه اى داشتيم با خودمون:
چطورى اين بانو سمى هرهفته سر ساعت سلام ميكنه و شروع ميكنه به نقد
- خوب دغدغشه!
چطور يادش نميره؟ چطور هر هفته سر ساعت مياد؟
-خوب دغدغشه!!
چطور تو يادت نميمونه؟ بجز يه بار تو اين يه سال!!!
-خوب دغدغم نبوده!!!!
دغدغه رو كى ايجاد ميكنه؟ چطور شده دغدغش؟؟
نميخواد چيزى بگه، جواب رو ميدونه ولى سكوت رو ترجيح ميده...
من اما يادآور گوشيم رو تنظيم كردم روى چهارشنبه هر هفته تا بلكم دغدغه مند شم و امشب حضورى فعال داشتم.

سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...

بعضى وقتا بعد خوندن سعدى از خودم ميپرسم عشق واقعا چيه؟ امروز عشق يعنى چى و اگه روابط امروزى عشقه پس سعدى چى ميگه و اگه سعدى عشق رو فهميده پس چرا ما نميفهميم؟ چرا نميتونم بى قيد و شرط بخوام و وفا كنم و سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...

دلم میخواست یه تعطیلات درست و حسابی داشتم و همه چیز فراهم بود و  فقط میخوردم و میخوابیدم و فیلم می دیدم. آره فیلم می دیدم مثل کاری که این شبها دارم هی تکرارش می کنم و به این فکر میکنم بیشتر از اونکه ب سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...

كار و كار و تلاش براى ساختن روزهاى بهتر نبايد مارو از روزهايى كه توشيم غافل كنه مثل اون آدمى كه همه جوونى و زندگيش رو ميذاره براى كار و فكر ميكنه وقتى بازنشسته بشم ميرم كيف دنيارو ميكنم و اون وقت يا ن سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...